ابتدا،جانی داستان پروفسور را درباره مخترع دیوانه و آدم آهنی شیطان صفتی که برای بازی در تیم بیس بال ساخته بود،باور نمیکند.کمی بعد،صداهای ترسناکی میشنود،در تاریکی شب صورت هایی را پشت پنجره اش میبیند و احساس میکند تحت تعقیب است،اسلون آدم آهنی تازه و پیشرفته ای اختراع کرده و برای زنده کردنش فقط یک چیز لازم دارد:چشم انسان...