دست و پا می زنم که زندگی ام تغییر نکند. خطر را اطرافم احساس می کنم. احساس می کنم برای رام کردنم، برای محدود کردن آزادی ام، دسیسه ای، نقشه ای مرموز چیده اند. نمی خواهند تکان بخورم و می خواهند راه های فرارم را ببندند. نمی خواهم فراموش کنم کیستم و چرا به این جا آمده ام. نمی خواهم با حرف های زیبا، با سرودهای روحانی، مرا خواب کنند. نمی خواهم احساسات خوب به من عاریه بدهند. من مهربان نیستم. من دیوم، همین و بس.