دیوید و شریل بوروز زندگی رویایی ای را می گذرانند که ناگهان غم و اندوه خود را وارد ماجرا می کنند ، حالا که پنج سال از آن شب وحشتناک گذشته ریچل دوباره ازدواج کرده است. دیوید هم به دلیل قتل وحشیانه ی پسر خودش در زندانی با بالاترین درجه ی امنیتی به حبس ابد محکوم شده است. در این هنگام است که ریچل خواهر شریل ناغافل در ساعت ملاقات از راه می رسد و بمب را منفجر می کند. او با عکسی آمده که دوستش آن را هنگام تعطیلات در یک شهر بازی گرفته و در پس زمینه ی عکس پسری هست که آشنا به نظر می رسد و نشان ماه گرفتگی آشکاری دارد و اگرچه دیوید و ریچل می فهمند که نمی تواند حقیقت داشته باشد ، ولی هر دو می دانند حقیقت چیست. آن ،پسر متیو پسر دیوید و هنوز هم زنده است.