انتظار میرفت این شب با تراژدی همراه باشد»، یکی از هیجانانگیزترین کتابهای دلهرهآور سالهای اخیر با این جمله آغاز میشود.
شب سال نوی ۱۹۹۹ است. انتظار میرود سال ۲۰۰۰ با هرجومرج به پایان برسد: سقوط هواپیماها از آسمان، سقوط آسانسورها بر زمین، سقوط بازارهای جهانی. یک آخرالزمان دیجیتالی.
هیچکدام از این اتفاقات نمیافتند. ولی در ویدئوکلوپ بلاکباستر در نیوجرسی، چهار نوجوان که تا دیروقت مشغول کار در فروشگاه هستند، مورد حمله قرار میگیرند. فقط یک نفر زنده میماند.
پلیسها خیلی سریع مظنونی را شناسایی میکنند، ولی او غیبش میزند.
پانزده سال بعد، چند کارمند نوجوان دیگر در بستنیفروشیای در همان شهر مورد حمله قرار میگیرند و باز هم فقط یک نفر جان سالم به در میبرد.
پس از این جنایت، سه زندگی در هم گره میخورند: تنها بازماندهی قتلعام بلاکباستر که وحشت تراژدی آن شب دوباره برایش زنده شده. برادر متهم فراری، که باور دارد برادرش بیگناه است، و مأمور افبیآیای که باید در رازهای هر دو شب کندوکاو کند تا حقیقت قتلهای شیفت شب فاش شود.