نویسنده در این کتاب لایۀ ظاهری هستی فاکنر ـ آن نویسندۀ مشهور، برندۀ نوبل ادبیات ـ را کنار میزند، به عمق میرود و چهرههای دیگری از او کشف میکند: چهرههایی که گاه متناقض از کار درمیآیند. در این کتاب میخوانیم فاکنر برای ساختن جهان خیالی و غنیِ «یوکناپاتافا» از چهچیزهایی مایه گرفته است، رنجهای جسمانی و عاطفیاش چگونه در آثارش منعکس شدهاند، برای یافتن بهترین فرم روایت در داستانهایش چه ترفندهایی میزده، چگونه با درد افسردگی، دائمالخمری و بیپولی کنار میآمده، و دربارۀ هنر و ادبیات ـ که پناهگاه او در جهان بیرحم بودند ـ چه نظراتی داشته است. دوستداران ادبیات با خواندن این کتاب به وجد میآیند و توأمان غمگین میشوند: فاکنر، بهرغم جلالوجبروت سبکی داستانهایش، انسانی بوده با رنج و درد و ملالی که همۀ انسانها نصیب میبرند. او یکی بوده درست همچون ما و بسیار غنیتر از ما. این کتابْ زندگینامۀ نویسندهای است که نمیخواست زندگینامهاش را بنویسند