گفتم چرا سخت بگریم؟ ما که بلد نیستیم مثل سرمقاله ی مجلات بزرگترها حرف های قلمبه سلمبه بزنیم خوب است چند کلمه حرف خودمانی بردیم و این شد که نامش را هم حرف های خودمانی گذاشتیم بعد گفتم نکند موشک بزند و حرف های خودمانی ما زیر آوار گم شود. آوارگیم بالای صفحه نوشتم این حرف های خودمانی برای اولین شماره سروش نوجوان هرکس آن را پیدا کرد. لطفا برساند به مجله سروش به نشانی… بعد هم آن را زیر بالش گذاشتم و خوابیدم. صبح که بیدار شدم پیش از اینکه دوستان متوجه شوند و به کار کودکانه من بخندند. آن را خط زدم بعد از آن هم سه نفر از دوستان آقای خلیلی و غفارزاده و محسن سلیمانی به جبهه رفتند و ما تنهاتر شدیم حتی یادم می آید که در همان جهه هم مطلب می نوشتند و برای مجله می فرستادند. خلاصه من که بیشتر در حاشیه مجله میپلکیدم ولی دوستان خیلی زحمت می کشیدند تا اولین شماره درآمد. اما همین که درآمد هزار دست دوستی از دور دست ما را گرفتند.