نوشتن برای من عادتی قدیمی است. راهی است برای گریز از بیمکانی به دنیای پایدار حروف، راهی است برای جستن مکانی متفاوتتر از جایی که هستیم. و آیا این معنای واقعی آرمانشهر نیست؟ آرمانشهرِ پسر گمشده که بازگشته اما دیگر خانهای وجود ندارد، آرمانشهرِ راندهشدگان، تبعیدیان و محبوسانی که مشتاق هستند به جایی که از آن جدا شدهاند بازگردند و میدانند که با وجود بازگشت، آنجا دیگر متعلق به ایشان نخواهد بود. باری، آرمانشهر حقیقی، خودِ انسان است. همانی است که انسان برای گریز از آن سفر می کند، مدام از سویی به سویی دیگر میرود، به پس یا پیش میگریزد، به جایی هربار دورتر.