کوری ساعتسازی هلندی است که با پدرش در مغازهی ساعتسازی خانوادگیشان کار میکند. کوریِ حدودا پنجاهساله و خواهر بزرگترش بتسی ازدواج نکردهاند و همراه پدرشان زندگی میکنند و بهقول خود کوری زندگی یکنواخت و بدون ماجرایی دارند تا اینکه هیولایی از آلمان سر برمیآورد و میخواهد اروپا را ببلعد! جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و کشور هلند با وجود اعلام بیطرفی مورد تجاوز آلمان نازی قرار میگیرد و بهدنبال آن هولوکاست و یهودستیزی هم تا هلند کشیده میشود. کوری خودش از نازیسم به بیماریای تعبیر میکند که کشور هلند مستعد آن بوده و حالا با حملهی آلمان به هلند مردم دچارش شدهاند.
کوری و خانوادهاش بااینکه آدمهای آرامی هستند و کاری به سیاست ندارند، براساس حس انساندوستی وارد ماجرایی میشوند که کوری معتقد است همهی آنها یک وحی از جانب خدا بوده و خودش این توانایی را نداشته. او و خانوادهاش در خانهیشان را به روی یهودیان بیپناه باز میکنند و فعالیتهای محرمانهی کوری از اینجا شروع میشود…