خوفناک، تاریک و فریبنده. اولین رمان فانتزی نویسنده، روایتگر داستان جنی هفدهساله است که رازهای بسیار هولناک هتل افسانهای مگنیفیک را کشف میکند.
جنی در تمام زندگیاش آرزوی زندگی در جایی دیگر را داشت. او که با مشقت در یک دباغی کار میکند، از زندگی ترسناک در شهر بندری دورک و مراقبت از خواهر کوچکترش زوسا خسته است. البته تا زمانی که هتل مگنیفیک به شهر میآید.
این هتل نهتنها بهخاطر افسونهای عجیبوغریبش مشهور است، بلکه بهخاطر تواناییاش در سفرکردن هم افسانهای است. هتل هر روز صبح در مقصدی متفاوت ظاهر میشود. با اینکه جنی و زوسا از پس پرداخت هزینههای گزاف مهمان هتل بودن برنمیآیند، اما میتوانند در مصاحبهی پیوستن به کارکنانش شرکت کنند و بهزودی راهی بزرگترین ماجراجویی زندگی خود شوند. اما زمانی که جنی پا به هتل میگذارد، به سرعت متوجه میشود که قراردادهای آنها فسخناپذیر است و هتل زیر زرقوبرق شگفتانگیزش، اسرار هولناکی را پنهان کرده است.
جنی با دربان خوشتیپ هتل به اسم بِل متحد میشود و مأموریتی را آغاز میکند تا راز جادوی مخوف قلب هتل را کشف کند و زوسا و سایر کارکنان را از ظلم و ستم ارباب بیرحم هتل نجات دهد. برای موفقیت باید هر چیزی را که دوست دارد به خطر بیندازد، اما شکست به معنای سرنوشتی بسیار هولناکتر از برنگشتن به خانه است…