موفقترین انسانهای تاریخ (ناپلئون، داوینچی و موتسارت) همیشه خود را مدیریت میکردند. همین موضوع تا اندازهی بسیاری به موفقیت آنها کمک کرده است؛ ولی این افراد استثناهای نادریاند که هم استعدادها و هم موفقیتهایشان بهاندازهای غیرمعمول بوده که آنها را فراتر از انسانهای عادی میدانیم. اکنون بیشتر ما، حتی کسانی که استعدادهای معمولی دارند، باید یاد بگیریم چگونه خود را مدیریت کنیم و پرورش دهیم. باید خودمان را در موقعیتی قرار دهیم که بیشترین تأثیر را بگذاریم و در طول پنجاه سال زندگی کاریمان، همواره از نظر ذهنی هوشیار و آماده باشیم؛ به این معنا که بدانیم چهموقع و چگونه کارمان را تغییر دهیم. بسیاری از افراد تصور میکنند میدانند در چه کاری عملکرد خوبی دارند؛ ولی اغلب اشتباه میکنند. در بیشتر مواقع، افراد میدانند در چه کاری خوب نیستند و حتی در این خصوص تعداد کسانی که اشتباه میکنند، بیشتر است. بااینحال، افراد براساس نقاط قوتشان عمل میکنند. هیچکس عملکردش را براساس ضعفش بنا نمیکند، چه برسد براساس کاری که هرگز نمیتواند انجام دهد. بین همهی بخشهای مهم خودشناسی، شناخت روش یادگیری از همه آسانتر است. وقتی از مردم میپرسم «چگونه یاد میگیرید؟»، بسیاری پاسخ را میدانند، اما وقتی میپرسم «آیا براساس این آگاهی عمل میکنید؟»، کمتر پاسخ «بله» میشنوم. بااینحال، عمل طبق این آگاهی اساسی برای عملکرد مطلوب است یا بهتر است بگویم اگر کسی براساس این آگاهی عمل نکند، محکوم به عملکرد ضعیف خواهد بود. برای اینکه خود را مدیریت کنید، باید بپرسید «ارزشهای من چیست؟» این پرسش در ارتباط با اصول اخلاقی نیست. قوانین اصول اخلاقی برای همه یکسان و آزمون آن ساده است که ما آن را «آزمون آینه» مینامیم.
با توجه به اهمیت بالای مدیریت خود در روند زندگی و موفقیت افراد، این کتاب دربارهی مدیریت خود و راهها و اصول آن مطالب درخوری را در اختیار میگذارد و راه رهایی از موارد مشکلساز را بیان میکند.