همهی بچههای دیگر برای مسابقهی شیرجه لحظهشماری میکردند.
سایمون که قهرمان شنای مدرسه بود گفت: «شرط میبندم تو آخر میشوی، بیلی.»
بیلی توی دلش گفت: «خودم هم شرط میبندم آخر میشوم.»
در همین فکرها بود که هیولاهای فسقلی یواشکی رفتند توی کمد بیلی تا نقشهشان را اجرا کنند.