این کتاب روایت داستان دختری به نام جرجیاست که پدرش بهتازگی فوت کرده است. پدر جرجیا نقاش معروفی بوده که یک مجموعهنقاشی به نام صورتواره دارد که اولی پرنده، دومی پدرش و سومی مادر جرجیا بوده. قرار بوده پدرش نقاشی دیگری بکشد که این مموعه را کامل کند ولی اجل مهلتش نداده است. مادر جرجیا و دوست صمیمیاش به او اطمینان میدهند که پدرش قرار بوده جرجیا را بکشد اما جرجیا دیگر در زندگی به هیچچیز مطمئن نیست.
بعد از مدتی جرجیا یک طراحی از خودش پیدا میکند که پشتش چند تا نقطهی مدادی داشته و حدس میزند شاید این پیشطرح نقاشی چهارم بوده اما این موضوع را به کسی نمیگوید و سعی میکند مدارکی برای اثبات این حدس پیدا کند. تلاش جرجیا برای اثبات این موضوع باعث میشود دوباره به زندگی برگردد و دوباره با مادر و دوستش احساس صمیمیت کند.