نانرل موتسارت با موهبت خلق موسیقی متولد شد و تنها یک آرزو داشت: برای همیشه در خاطرهها بماند. ولی با اینکه تماشاگران را با نواختنش به وجد میآورد، امید چندانی ندارد که بتواند به آن آهنگساز تحسینشدهای که آرزویش را دارد تبدیل شود. نانرل زنی جوان است که در قرن هجدهم در اروپا زندگی میکند و این خود به آن معناست که نوشتن موسیقی برای بانوان ممنوع است. پدر مستبدش رک و راست به او تذکر داد که فقط تا زمان رسیدن به سن ازدواج امکان نوازندگی دارد.
وقتی امید نانرل سال به سال تحلیل میرود، استعداد برادر کوچکترش وفرل به تدریج و آهسته شکوفا میشود. استعداد وفرل روی استعداد نانرل سایه میافکند تا اینکه یک روز سروکلهی غریبهای مرموز از سرزمینی جادویی پیدا میشود و پیشنهادی به نانرل میدهد که مقاومت در برابرش دشوار است. این غریبه قدرت تحقق آرزوی نانرل را دارد؛ هرچند کمک او به نانرل ممکن است به قیمت همهچیز تمام شود.