جرئت تا حقیقت : «از کجا باید شروع کنم؟ از اولین باری که احساس کردم زندگیام بین زمین و هوا معلق مانده؟ یا آن لحظهای که باور کردم مردگان میتوانند با من حرف بزنند؟ یا شاید بهتر باشد از آن ثانیهای شروع کنم که پا به این مدرسه گذاشتم. حالا که به گذشته نگاه میکنم، میبینم باید از همان روز اول به همهچیز شک میکردم، اما الآن میدانم وقتی آدم بدجوری چیزی را بخواهد، هر کاری میکند تا آن را به دست بیاورد. به دوستانش دروغ میگوید. از اعضای خانواده چیزی کِش میرود. یک جعبه بستنی پرتقالی را تا دانۀ آخر میخورد. حتی ممکن است تا جایی پیش برود که آزمایش جرئت بدهد…