داستان جغد و اکتبر درباره ی اکتبر دختری یازدهساله است که با پدرش در جنگل، جایی در شمال لندن زندگی میکند. مادرش در چهارسالگی آنها را ترک کرده و از آن زمان دیگر او را ندیده است. اکتبر در خانه درس میخواند و جنگل و طبیعت کلاس درس او هستند. او و پدرش در خانهای میخوابند که پدر با مصالح جنگل ساخته است و از غذایی میخورند که در باغچه خود پرورش میدهند آنها تنها هستند بدون همسایه، بدون دوست. اکتبر در جنگل و طبیعت، ماجراجویی میکند و از آزادی خود لذت میبرد. او و پدرش از درختان مراقبت میکنند. در دریاچههای یخزده شنا میکنند. سیبزمینی در میان آتش میاندازند و کباب میکنند و شبها به دیدن و شمردن ستارههای آسمان میپردازند. ماه اکتبر در راه هست و تولد اکتبر نزدیک. روزی او بچه جغدی پیدا میکند و با خودش به خانه میآورد تا از آن مراقبت کند. روز تولد فرا میرسد اما تراژدی رخ میدهد. بعد از سالها مادر برمیگردد. اکتبر برای فرار از روبهرو شدن با مادر از بلندترین درخت جنگل بالا میرود. پدر تعقیبش میکند ولی از درخت سقوط میکند و این آغاز سختیها و غمهای اکتبر است. آنوقت است که همه چیز تغییر میکند.