انگشتهای ظریفش را روی شیشه بخار گرفته به حرکت در آورد و نقش یک قلب را روی آن به تصویر کشید. مدتی بود که دلش میخواست حسی را تجربه کند، حسی به نام عشق! چشمهایش به هر سو که مینگریست، به دنبال نشان یا نشانهای از نیمه گمشدهاش میگشت... .