«آیا میدانستم کار به اینجا خواهد رسید؟ میدانستم همه چیز به این اتفاق منجر میشود؟ خبر داشتم دارم قمار رولتِ روسی بازی میکنم؟ حالا حاضرم همهچیزم را بدهم تا زمان را به عقب برگردانم و کنار زن و دخترم باشم. هیچ شلیکی به رهایی منتهی نمیشود. دارم میمیرم. سلاحی که دارد دومین گلوله را شلیک میکند مستقیم به سمت چشمم نشانه رفته است. همین یکی است که مرا میکشد.»
در اواخر شب، دو مرد قدرتمند دور از چشم دیگران ملاقات میکنند تا دربارهی برنامهای که مدتهاست آن را پروراندهاند بحث کنند. یکی میخواهد بداند هیچ مانعی بر سر راهشان نیست و دیگری به او اطمینان میدهد همهچیز تحت کنترل است؛ ساعاتی بعد، یک مقام عالیرتبهی دولتی به نام رایان فینگان به طرزی وحشیانه در امنترین ساختمان ایرلند، مقر مجلس شورای ملی، کشته میشود. سربازرس تام رینولدز و گروهش برای کشف حقیقت احضار میشوند.
در ابتدا، همهی شواهد به جنایتی با انگیزهای سیاسی اشاره دارد اما کشفی غافلگیرانه انگیزهای کاملا متفاوت را هویدا میکند. انگیزهی قتل بسیار شخصیمیشود… اما چه کسی میتواند قاتل باشد؟…