دیوید شف، نویسنده کتاب، روزنامهنگاری است که با شهامتی ستودنی، ماجرای ده سال اعتیاد فرزند بزرگش، نیک شف، را به اعتیاد به موادی از همه رقم و نیز وضعیت خانواده جدیدش را در این شرایط، گشاده دستانه شرح میدهد. در این حین، درمییابد که خودش به اعتیاد پسرش، معتاد شده است (هموابستگی). بعد از پشت سر گذاشتن خونریزی خطرناکی در مغز، او که با دیدی ژرفتر به جهان نگاه میکند، به نقطهای میرسد که میپذیرد اعتیاد بیماری است، اینکه با وجود همه عشقی که به فرزندش دارد، خود فرزند او مسئول سلامت جسم و روان خویش است، و اینکه حتی در نبود یکی از اعضای خانواده، زندگی سایرین ادامه خواهد یافت.