به «ماکاموشی»، جزیرهی جوندگان جسور، خوش آمدید!
مـن جرونیمو استیلتُن هسـتـم. سـردبیـر پُرفـروشترین روزنـامهی جزیره ی ماکاموشی. ولی بیشتر دوست دارم داستانهای ماجراجویانه بنویسـم. کتـابهـای من تـوی مـاکامـوشـی مثل تـوپ صـدا میکنند و حـسـابـی پُرفروش انـد! ازپنیر سوئیسیِ تازه خوشـمزهتر و از پنیر چدارِ کهنه تندوتیزترند. سبیلچسب و بامزهاند، خندهدار و فرا موش نشدنی. دهنتان را آب میاندازند، به سبیلهایم قسم!
یا خداوندگار پنیرها! چه ماجراجویی بزرگی در پیش داشتم! قرار بود با برادرزادهام بنجامین برویم سفر علمی، به جایی زیبا... یکی از شگفتموشانگیزترین جاهایی که توی زندگیام دیده بودم. ولی بدبختانه یک گله موشچهی شرّ ریخته بودند سرم که میخواستند تا خودِ آبشار نیاگارا بیچارهام کنند. خدایا! یعنی هیچوقت زنده به ماکاموشی برمیگشتم؟