زهیر با شنیدن کلام بلال از جا جست.سراسیمه و بی قرار به دنبال اسبش گشت .اسبش آرام و خاموش جلو خیمه به دیرکی بسته شده بود.سوار بر اسب شد و افسارش را گرفت.