آن روز خیلی چیزها عجیب بود. مردم در خیابان عجیب و غریب راه میرفتند، مرغها با پیژامه به خیابان آمده بودند، آقای معلم یک کلمه را مدام تکرار میکرد، آقای مدیر خیلی زود کلاسها را تعطیل کرد و…
گوردون مشکوک شده بود. اوضاع به نظرش غیرعادی بود، نکند پای یک آدم شرور در میان باشد!