یک روز درخشان پاییزی بود و گوردون برای رفتن به اردوی مدرسه در جشنوارهی پاییزیِ مرغها هیجانزده بود. همهچیز عالی بود تا اینکه ناگهان مرغها شروع کردند به قُدقُد کردن و بعد هم پرهایشان در هوا پخش شد. پرها از مرغها بیرون میزد و همه جیغ و داد میکردند. چه اتفاقی افتاده بود؟ مرغ کونگفوکار باید به کمک مرغها میآمد.