مرد مسافر در عقب ماشین را باز کرد و به زنش گفت سوار شو. زن آرام آرام نزدیک ماشین شد و سوار شد مرد در جلوی ماشین را باز کرد و نشست روی صندلی و پسر نوجوان هفده هجده ساله ای را که از دور می دوید و داد می زد آقا بیا جای خالی برات پیدا کردم را ندید راننده ماشین را توی دنده گذاشت و پایش را روی گاز فشار داد. تاکسی با سرعت می رفت و راننده به سمت جایی که فقط نوجوان آدرسش را بلد بود گاز می داد.