در آغاز داستان این کتاب، بودلرهای یتیم پیش دایی سربه هوایشان و خزنده های دوست داشتنی اش مدتی به خوبی و خوشی زندگی می کنند، اما شما نباید گول این آغاز خوش را بخورید. اگر کوچک ترین شناختی از این سه بچه ی بدشانس داشته باشید، حتما می دانید که خوشی های آنها هم آخر کار به بدبختی و مصیبت کشیده می شود. در واقع، در صفحات این کتاب، بودلرها با بویی وحشتناک، یک افعی مرگبار، چاقویی دراز و یک چراغ مطالعه ی برنجی سنگین مواجه می شوند، با یک ماشین تصادف می کنند، و با کسی که آرزو داشتند دیگر تا آخر عمر چشم شان به او نیفتد روبه رو می شوند.