ایزابل آلنده اثر خارقالعادۀ دیگری را با درهمپیچیدن گذشته و حال، داستان زندگی دو شخصیت فراموشنشدنی در جستجوی خانه و خانواده روایت میکند؛ کودکانی که عواقب جنگ، بر سرنوشتشان چنگ میاندازد و در یک شب، خانواده و همه چیز را از دست میدهند. باد، نام مرا میداند هم گواهی بر فداکاریهای والدین و هم نامهای عاشقانه برای فرزندانی است که از غیرقابل درکترین خطرها جان سالم بهدر میبرند و هرگز از رویاپردازی و ایدهپردازی برای ساختن آیندهشان دست نمیکشند. این روایت تکاندهنده، چهرۀ انسانی را با تمرکز بر مبحث مهاجرت و تأثیرات طنینانداز آن نشان میدهد. باد، نام مرا میداند سرشار از آسیب و اندوه و درعینحال، داستان التیام و امید است. ایزابل آلنده خیلی خوب میداند چگونه مخاطب را جای شخصیتهای داستانش قرار دهد تا داستان بهطرزی عمیق، ملموس گردد؛ با قلمی قدرتمند، شیوا، پرشور، ناراحتکننده و در بیشتر مواقع «واقعی» که در چنین داستان تأملبرانگیز و تأثیرگذاری به ثمر مینشیند.