در جایی خواندم که تجربیاتی که ما در یک کتاب از قلم نویسنده میخوانیم، برای ذهنمان حالت واقعی دارد، یعنی انگار خودمان آن تجربهها را از سر گذراندهایم. در این کتاب، تا دلت بخواهد از این تجربههای زیسته وجود دارد که میتوانی در بانک بینش و دانش ذهنت، به نام اتفاقات و درسهایی که خودت از سر گذراندهای، ذخیره کنی و در مواقع مشکل و بحران سراغشان بروی و راه بجویی. در این کتاب، حلقههایی را که به خلق شخصیت و منش کارآفرینی در شخص منجر میشود، برشمردهام و برای هرکدام مثالها و نکتههای فراوانی آوردهام که خواندنشان میتواند توامان آموزنده و جالب باشد.
شاید با خودت بگویی، «من که کارمندم و بحثهایی که در این کتاب برای کارآفرینان میشود، به من ارتباطی ندارد». اشتباه نکن! تو هم کارآفرین هستی. تو یک کسبوکار داری به نام خودت. اسم تو، برند توست. اگر توانستی آن را در صنعتی که فعالیت میکنی، به نامآوری برسانی، نسبت به خیلی از کارآفرینانی که میشناسیم، از نظر مالی و اعتباری، موفقتر عمل میکنی. این آموزهها که در کتابم مطرح کردهام، برای آن دسته از کارمندان مصداق دارد که میخواهند بهترین خودشان باشند و تحولات شغلیشان را جوری دنبال کنند که از نظر کارفرما و شرکتشان (مشتریان او) غیرقابل جایگزین شوند (مگر برند جز این است؟).