ما دیگر هنگام استفاده از اشیا به آنها نگاه نمیکنیم. دلیلِ آن بیشک کیفیت نازلِ آنهاست. در گذشته رفتارمان با اشیا توأم با توجه و توأم با چیزی شبیه به احترام بود. شاید بخشی از این طرزِ برخورد نتیجهٔ کمبود کالاها در گذشته بوده باشد اما باور دارم که اصلاً حاصلِ صداقت صناعتگرانِ آنها بود و اینکه هر چه شیء بیشتر استفاده میشد زیباییاش آشکارتر میشد. این اشیا مانند یارانِ وفادارمان در زندگی احساسِ صمیمیت و حتی دلبستگی ایجاد میکردند. مایهٔ مباهات بود اگر کسی میتوانست در مورد آنچه میپوشید بگوید «این مالِ پدربزرگم بود».
امروزه پسندِ شخصی تنزل یافته است. بر این اساس چگونه میتوانیم هنرهای مردم را دوباره زنده، پخته و بارور کنیم؟ کدام رویکرد، کدام مسیر را باید پیش بگیریم تا این هدف را تحقق بخشیم؟
با وجود این، اشیا نباید نسخهبرداری سادهای باشند از آنچه در گذشته انجام میشده است. سبکهای جدید زندگی دگرگونهاند و نیاز به اشیای تازه برای استفادهٔ روزمره دارند. مادامی که هدف هنرِ مردم خلق اشیای غیرتجملی است باید نیازهای عصر جدید را برآورده کند.