سخن نویسندهی کتاب زبان الهی جهان هستی- بیداری:
در زندگیام چیزهایی وجود داشت که روبهراه نبودند. من سالها تلاش کرده بودم و نهتنها نتوانسته بودم هرگز به آن جایگاهی که رویای آن را داشتم برسم، بلکه به آن نزدیک هم نشده بودم. هر چیزی را که سعی میکردم کنترل کنم، از کنترل من خارج شده بود. برای همه هر کاری که میتوانستم انجام داده بودم، اما هیچکس قدر مرا ندانسته بود.
از شکست خسته شده بودم...
با وجود اینکه سعی میکردم آنچه جامعه را از من بهعنوان انسان خوب میخواهد تا حد توانم اجرا کنم، اما همانند ماشینی بودم که در شنها گیر کرده است و راهی نداشتم.
زمانیکه متوجه شدم از هر چیزی که میترسم، برایم اتفاق میافتد، آن موقع بود که بیداری من آغاز شد...