داستان خدای بابِل داستانگرِ شکاف دلخراشی است که اسپانیای زمانِ فرانکو را به دو پارۀ دشمنخو تقسیم میکند و به جان هم میاندازد. اینجا هواپیماها به گلوله بسته میشوند، آتش میگیرند و سقوط میکنند، مردم به مردهها تف میکنند، آدمها پتۀ همدیگر را روی آب میاندازند، زندانیان دیوانه میشوند و دست به خودکشی میزنند. مرگ، گناه، بیزاری از آزادی و هراس از دیدن و پذیرفتن چهرههای گوناگونِ زندگی’ داغ سوزان خود را بر پیشانی اسپانیای فرانکو میزند.خدای بابِل داستان دردناک و هراسناکی است دربارۀ آبوخاکی ازهمگسیخته، خانوادهای ازهمگسیخته، روانهایی ازهمگسیخته و کودکیای ازهمگسیخته.