ده سال است که محافظان سحر و جادو ناپدید شدهاند، ده سال است که سرزمین دلدارستان در چنگال برف و یخ اسیر است. مردم در جستوجویی ناامیدانه راهی جادهها شدهاند تا شاید به سرزمینی گرمتر برسند. حالا گربههای چکمهپوش ماندهاند، الفها و تیگی و گورکن یخی، و سایهی سهمگین هیولاهای یخی که در خیابانها پرسه میزند. محافظان جادو گم شدهاند و این تیگی است که باید دستبهکار یافتن محافظان گمشده و شکست نفرین زمستان بیپایان شود. تیگی آن دختری است که استعداد درک جادو را دارد. آیا او دلدارستان را دوباره گرم و پرنور میکند؟