تا جایی که مردم به یاد دارند، بچهها اسبهای ابری را صدا کرده و آرزوویی کردهاند ولی هیچوقت انتظار نداشتهاند که آرزوهایشان واقعا برآورده شود. اما روزگار همیشه یکجور نمیماند. آیندهی جادو در خطر است.
به سرزمین ترینه خوشآمدید!
سرزمینی که دیگر در آن خبری از افسانههای پریان نیست، سرزمینی که در آن جادو، شجاعت و احساسات به خطر افتادهاند. دشمنان جادو دستبهدست هم دادهاند تا سرچشمهی جادوی طبیعت یعنی درخت نامیرا را نابود کنند و ریشهی امید را بخشکانند. اگر آنها جادوی درخت را از بین ببرند همهچیز نابود میشود، حتی آن اسبهای ابری مرموزی که لابهلای شاخههای درخت نامیرا لانه کردهاند.
سه بچهی نترس دستبه کار میشوند که جادو را نجات بدهند. آنها خودشان هم نمیدانند چه قدرتهای جادویی در اختیار دارند.