کتاب، داستان کشیشی شیلیایی است بهنام سباستیان اوروتیا لاکروا که هم منتقد ادبی است و هم شاعری نهچندان شناخته شده و در طول یک شب، برخی از مهمترین رویدادهای زندگیاش را به خاطر میآورد. او اعتقاد دارد به زودی خواهد مرد و در هذیانهای تبآلودش، شخصیتهایی گوناگون چه واقعی و چه تخیلی مانند هیولاهایی ترسناک در برابر او ظاهر می شوند. در میان این مواجههها، با چهرههای مختلفی آشنا میشویم: شاعر شلیایی پابلو نرودا، نویسندۀ آلمانی ارنست یونگر، ژنرال پینوشه که کشیش قصه او را از بیسوادیاش دربارۀ مارکسیسم بیرون میآورد، و همینطور گروهی از روشنفکران شیلیایی که زندگیشان در دوران وحشت دیکتاتوری ژنرال خونریز، با زندگی او گره خورده است. شبانۀ شیلی، روایت اول شخص پدری روحانی است که عشقاش به ادبیات و روشنفکران، با زبان و لحنی ویژه و بی مثال، داستانی 37 هزار کلمهای را شکل داده که در یک شب و در یک پاراگراف اتفاق افتاده و ممکن شده است.