تولستوی در هفتاد سالگی رستاخیز را مینویسد. عصاره و عقاید و افکارش را در رمان رستاخیز میریزد. روی سخن او تنها با مردم روسیه نیست، با انسان حرف میزند، به بشریت پیام میدهد. تولستوی در اینجا پیامبری است که مرز نمیشناسد. تولستوی پیامبر، تولستوی عصیانگر، تولستوی وسوسهگر دست به یکدیگر میدهند و رستاخیز را میآفرینند. رستاخیز در دورهای متولد میشود که تولستوی به پایان یک عمر اندیشه و تجربه خود نزدیک شده و به کمال پختگی رسیده است. آفرینش هنری او در این کتاب در منتهای قدرت خویش است ولی نکته اینجاست که رستاخیز به سرزمین تازهای در دنیای ادب راه یافته است. تولستوی در یادداشتهای 23 مارس 1894 خود مینویسد:" یک اثر هنری باید پخش و پراکنده شود، به همه سرایت کند و همه را با خود همراه سازد." همهگیر شدن و در همه اثر گذاشتن و همه را به دنبال کشیدن، از مشخصات این کتاب است.