آخرین نقشه کش درباره سای دختری دوازدهساله است که بهعنوان دستیار مشهورترین نقشهکش شهر مانگکون، کار میکند. او دختری با استعداد و بلندپرواز است و هدف بزرگی دارد. او میخواهد که گذشتهی خود را تغییر دهد تا بتواند آیندهی درخشانی داشته باشد. در سرزمین مانگکون داشتن پیشینهی پرافتخار اجدادی بسیار مهم است و آیندهی هر کسی به گذشتهاش بستگی دارد. سای مشکل بزرگی دارد. او دختر یک کلاهبردار است و همین موضوع باعث میشود که در سلسلهمراتب اجتماعی جایگاهی نداشته باشد. در کشور آنها موقعیت اجداد و گذشتهی فرد است که موقعیت اجتماعی او را در آینده رقم میزند. داستان واقعی از زمانی شروع میشود که ملکه از پایون نقشهکش میخواهد که برای ترسیم نقشهی سرزمینهایی که قرار است فتح و اکتشاف شوند، راهی دریا شود. او پیر است و به کمک سای نیاز دارد. سای از این فرصت بهره میبرد تا بتواند با نشان افتخاری که از دربار و ملکه میگیرد، موقعیت اجتماعی خود را ارتقا دهد؛ بنابراین با پایون راهی دریا میشود؛ اما این سفر اکتشافی بسیار پیچیدهتر و ترسناکتر از چیزی است که سای فکر میکند. آنها باید سرزمینی را کشف کنند که فقط در افسانهها از آن اسم برده شده و اکثریت مردم فکر میکنند که چنین جایی روی کرهی زمین وجود ندارد. سای نگران است اما نمیخواهد که ترس باعث شود که از هدفش منصرف شود. او خوشبین است و میخواهد هرطور که شده از این آزمون سربلند بیرون بیاید. پایون برعکس سای اصلاَ خوشبین نیست و چندان اهمیتی به اکتشاف سرزمین افسانهای ندارد. در کشتی هم آدمهای جورواجور و با اهداف متفاوتی هستند. فضای کشتی ملتهب و پر از دسیسه و توطئه است و چشمانداز امیدوارکنندهای وجود ندارد. همهچیز مبهم و تار است و همین موضوع تصمیمگیری برای سای را دشوار میکند. با آنکه سای تلاش میکند که بر کار خودش متمرکز باشد اما بهزودی خودش را وسط مهلکهای میبیند که هرگز تصورش را نمیکرد…