تنت را دریاب در عصری که ماده به نهایت اصالت خویش می رود که نزدیک شود.
اگر نه که نقش و نگارهای خیالی تنت را می دزدند و تو میشوی خیالی پوشیده در تاروپود نقاشی ها. بسان آشوبگرهای بی بدن مشتت رها می شود در خلا و خشم تو رنگ پوکی به خود می گیرد. رهایی از میان لمس ذره ذره دست های خواهشگر تو میگذرد. حس باید کرد این تن و گوشت و استخوان ها را به تمامی نه فقط با حسی که ساخته و پرداخته ذهنی پر از تصاویر خیالین است که با تمامی خویشتن خود به تمامی اتم هایت با چشم های مسلح به زورمندی ات دریایی شان.
که هستی مندی را کی یرکگور بدون شورمندی محال می دانست.