بسیاری از مراجعانی که از مطب هر کدام از ما سر درمیآورند، فکر میکردند که روابطشان را به درستی پیش میبرند؛ چرا که از چهارچوبهای نسلهای گذشته فاصله میگرفتند، تمرکزشان را بیشتر روی پیشرفت کاری و تجربیات میگذاشتند تا بچهدار شدن و قراردادهای رسمی و بعد از «خودشناسی» سراغ انتخاب شریکشان میرفتند. با این حال، همیشه اوایل یا اواسط دهۀ چهارم زندگیشان، سروکلهشان در مطب ما پیدا میشود. چرا؟ چون برای اولین بار به این نتیجه میرسند که رابطهشان را دوست ندارند و از دست شریک زندگیشان کلافه شدهاند، اما درعینحال میدانند که یک جداییِ دیگر راهحلش نیست. آنها متوجه یک الگوی شکست در رابطهشان میشوند؛ پس بالاخره در آینه نگاه میکنند و این سؤال را از خودشان میپرسند: «چگونه میتوان رابطۀ ماندگاری داشت؟»