گروهی از موشهای کوهستان در دشت بازی میکردند. یکی از آنها خیلی از دوستانش دور شد. حواسش نبود و محکم به شیری خورد که همان نزدیکی خوابیده بود. شیر هم او را محکم میان پنجهاش گرفت تا بخورد. موش به شیر گفت: «من را نخور. من هم برایت یک روز جبران میکنم.» شیر به حرف موش خندید و رهایش کرد. مدتی بعد موش صدای فریاد شیر را شنید که کمک میخواست…