سیمی بدفورد در رقص دختر یوروبا خاطرات خود را از نگاه رمی برایمان تعریف میکند. دختر سیاهپوستی که از کودکی زیبایش کنده شده و خیلی پیش از آنکه خود را بشناسد، خودش را در بستر جامعهی نژادپرست و استعماری دههی شصت انگلیس پیدا میکند؛ جایی که هنوز حتی چشمها به دیدن رنگها و نژادها عادت نکرده است؛ جایی که تصور مردم از افریقا تارزان است و جهان را حول مرکزیت خود و اروپا میبینند. رمی از همان کودکی با تعریف وجود خود بهعنوان دخترکی برابر با دختربچههای اطرافش دچار چالشهای مختلفی میشود و همچنان که بلوغ را از سر میگذراند، حتی برای درک هویتش بهعنوان زن با دشواریهای گوناگونی رویارو میشود. قهرمان رمان بدفورد از خانواده جدا شده و به سرزمینی آمده که هیچ نسبتی با تجربهی زیستهاش ندارد. او برای بازسازی هویتش چارهای ندارد جز اینکه مدام خود را از نگاه دیگرانی ببیند که او را همچون موجودی غریبه و سربرآورده از داستانها میدانند.