کاراته یک سوسک بود، اما نه یک سوسک معمولی.
او به هرچیزی لب نمیزد و توی یک خانهی عروسکی دنجِ کپکزده و راحت زندگی میکرد...
تااینکه مامانبزرگ مایر به خانهی سالمندان رفت و زندگیِ قشنگ کاراته تمام شد.
صاحبخانهی جدید با دمپایی افتاد دنبال سوسکی و خانهی عروسکیاش را هم پرت کرد وسط آتآشغالها.
اما سوسکیِ زبروزرنگ کوتاهبیا نبود. او به همراه کک و شپش یک دارودسته راه انداخت:
دارودستهی سوسکی
بعد هم یکعالمه نقشه کشیدند.
اوه، چه بوهای خوبی از آشپزخانه میآید!
کاراته هرجور شده باید از آن خوراکیهای خوشمزه بخورد. اما اگر گربه اجازه بدهد دارودستهی سوسکی پایشان را آنجا بگذارند.
اول باید حساب گربه را بگذارد کف دستش.
گربه فقط از یک چیز میترسد که آن را توی آکواریوم قایم کرده، ماهیهای طلایی خیال میکنند که آن گنج است.
دارودستهی سوسکی با زیردریایی میروند سراغ گنج توی آکواریوم.
کاپیتان کاراته میخواهد گنج پرسروصدا را بردارد...