دیپلماسی رو در رو برای سالیان زیادی رکن اصلی سیاست جهان بوده است؛ با این حال، از نظر محققان روابط بین الملل عمدتاً اهمیتی نداشته است. مارکس هومز استدلال می کند که نادیده گرفتن این گونه از دیپلماسی در تضاد شدید با ضروری پنداشتن آن از سوی رهبران و سیاست گذاران است.
این بینش ریشه در مجموعه خاصی از فرضیات دارد که براساس آن نیات افراد اساساً دست نیافتنی است. هومز بر اساس شواهد اخیر در علوم اعصاب اجتماعی و روان شناسی، می گوید که این فرضیات مشکل سازند.