همه زنان رو به شرق نشستهاند. موهایشان را دو تایی بافتهاند و پشتشان انداختهاند و پایین بافتههای موها مثل زنجیر به موی دیگری وصل است. موهای مامان جوگندمی است و یک گیسش به موهای خرمایی یک دختر جوان وصل است و گیس دیگرش به موهای یکدست سفید یک پیرزن. از بین زنها عبور میکنم و به مامان میرسم: «مامان!»
میگوید: «اینجا هیچکس مامان نیست.»
میگویم: «یعنی تو وقتی اینجایی، مامان نیستی؟»
میگوید: «نه مامان، نه همسر، نه فرزند و نه…»