شصت سال پیش، هنگامی که هنوز در ولگا با سرعت تصورناپذیری میلیونها ثروت به دست میآمد، ایگنات گاردهیف در یکی از کشتیهای باری تاجر ثروتمندی به نام زایف به سمت بازرس خدمت میکرد. او مردی نیرومند و خوش سیما بود. ظاهری جذاب و گیرنده داشت، نادان و احمق هم نبود، یکی از آن مردمانی به شمار میرفت که همیشه و در هر کار بخت و اقبال یار و یاور ایشان است. اما نه از این جهت که ایشان با استعداد و پشتکاردار و زحمت کشند، بلکه بیشتر از این سبب که چون صاحب قدرت عظیم هستند، در وصول به هدفهای خویش نمیدانند، حتی نمیتوانند، در اطراف انتخاب وسایل کار خود بیندیشند و تعمث و تفکر کنند.