ترزدسکرو با دیگران متفاوت بود و مدعی بود که در جوانی حرکت خون در رگهای همسایهاش را درک میکند اما از ضربان قلب خودش بیخبر بود. پس از ازدواج به خاطر مشکلات متعدد، تصمیم گرفت هر روز مقداری سم به شوهرش بدهد. از او شکایت کردند، اما در دادگاه بیگناه شناخته شد. پس از آن، شوهر و دختر خردسالش را ترک و به پاریس رفت ولی پس از مدتی بیماری روانیاش شدت پیدا کرد و به مرحلهای غیر قابل تحمل رسید. از این رو عازم جنوب فرانسه شد و در خانه شوهرش سکونت کرد و زیر نظر پزشک به زندگی ادامه میداد تا اینکه...