میلر در این سه نمایشنامۀ تکپردهای، از خلال نمایشِ التهابهای عاطفی و مشاهدات اجتماعی و سیاسی شخصیتهایش، تصویری صریح از فضای پرتنش رکود بزرگ در آمریکا نیز ترسیم میکند. خاطرۀ دو دوشنبه با تکیه بر تجربیات شخصی میلر روایتگر دغدغههای کارگر جوانی است که طی اوجگرفتن بیکاری در دهۀ 1930 برای امرار معاش تقلا میکند و در سر سودای تحصیل در کالج را دارد. در چیزی یادم نمیآد با دو دوست قدیمی همراه میشویم، زن و مردی سالخورده که در همسایگی هم زندگی میکنند و در حسرت روزهای خوش گذشته از دوستی، مرگ و فقدان ارتباط با عزیزانشان میگویند، از حافظهای که کمکم تحلیل میرود و مجال گذران معنادار زندگی را از آنها دریغ میکند. در کلارا داستان پدری را میخوانیم که با واقعیت سهمگین قتل بیرحمانۀ دخترش دستوپنجه نرم میکند. تلاشهای بیوقفۀ کارآگاه مسئول پرونده وقتی نتیجه میدهد که گذشته به حال پیوند میخورد: پدر حین مرور خاطراتش از دوران جنگ با وجدانش رودررو میشود و شواهد تکاندهندۀ مرگ دخترش را برملا میکند. در این آثار میلر با کاوشی استادانه در سازوکار عاطفه، حافظه و فراموشیِ خودخواسته از عواقب سنگین فجایع تاریخی بر زندگی شخصی افراد مینویسد.