کتاب هایدگر و نازیسم واکنش بیسابقهای در محافل دانشگاهی و رسانههای عمومی اروپا برانگیخت و فیلسوفی چون ریچارد رورتی آن را پادزهر شگرفی در برابر دفاعیههای طفرهآمیز از هایدگر دانست.
در اینکه هایدگر، نازیسم و هیتلر، یعنی نمادهای شر مطلق در عصر ما، را برگزید جای تردید نیست، اما روایت رسمی همواره با این توجیه که پیوند هایدگر با نازیسم امری گذرا و بیارتباط با فلسفهی او بود، سعی در دفاع از او داشته است. فاریاس در این کتاب که نتیجهی بیش از ده سال پژوهش گوشهگیرانه و بیهیاهو در کنج بایگانیها و کتابخانههای سراسر اروپا است، این روایت رسمی را زیر سؤال میبرد. او بهطور مستند نشان میدهد اولاً، پیوند هایدگر با نازیسم امری گذرا و محدود به دورهی ریاست او در دانشگاه فرایبورگ نبود، بلکه تا پایان جنگ جهانی دوم و شکست نازیسم ادامه یافت. ثانیاً، انتخاب هایدگر رخدادی فرعی و تصادفی نبود، بلکه ریشه در همخوانی فلسفهی او با ایدئولوژی نازیسم داشت، آثار و اندیشههای بعدی هایدگر نیز، نشاندهندهی باور دیرپای او به برتری زبان و فرهنگ آلمان، رسالت تاریخی آن، و به گفتهی خودش، «عظمت و حقیقت درونی نازیسم» است، باوری که تا پایان عمر از آن دست برنداشت.
خشم هواداران هایدگر از این کتاب بیدلیل نیست. فاریاس با اسناد و مدارک فراوان روابط هایدگر با نازیهای آلمان و فاشیستهای ایتالیا را نشان داده، و حقیقتی را که تاکنون، در لفافهی پژوهشهای فضلفروشانهی آکادمیک از مردم پنهان شده بود، به داوری عموم گذاشته است. از این پس، هرگونه لاپوشانی و تفکیک میان هایدگرِ فیلسوف و هایدگرِ نازی ناممکن است.