این کتاب از آن دست داستانهای تخیلی نیست که در آن شاهدختی با شاهزادهای ازدواج کند.
بلکه داستانی است که شاهدخت شاهزادهاش را میکشد…
مارا، دختر سوم و خجالتی خاندانی سلطنتی که بخشی از عمرش در صومعه پرورش یافته، پس از دیدن سالها رنج خواهرش به دست شاهزادهای پرخاشگر، متوجه میشود که قرار نیست کسی برای نجاتشان بیاید. هیچکس جز خود مارا.
مارا برای دریافت کمک سراغ ساحرهی قبرستان میرود. او برای کشتن شاهزاده انجام چند کار را پیشنهاد میکند و تنها در صورتی این ساحره یاریاش خواهد کرد که سه وظیفهی غیرممکن را به انجام برساند. اما همچون سایر داستانهایی که در آن ساحرهها، شاهزادهها و دخترها حضور دارند، تنها ابتدای کار به نظر غیرممکن میآید.
در این سفر اکتشافی یک ساحرهی قبرستان، یک مادرخواندهی افسانهای بیمیل به همراهیشان، یک شوالیهی سابق نیرومند، یک مرغ تسخیرشده توسط شیطان و سگی خیالی مارا را همراهی میکنند تا دستی شوند که دور گردن شاهزاده میپیچد و خانوادهی مارا و تاجوتختشان را از چنگال حاکم مستبد رها میسازد.