می دانم زندگی من از تولدم آغاز شد یا از روزی که خانواده ام در حمله ای وحشیانه به دست یک هیولا کشته شدند. اگر امروز از من بپرسید بدون شک می گویم زندگی ام از لحظه ورودم به «آشیانه سلطنتی آغاز شد از لحظه ای که برای اولین بار یک روک را از نزدیک دیدم از زمانی که روک پرانی را شناختم و فهمیدم برای رها شدن در آسمان نیازی به داشتن بال نیست بلکه کافی است بر بال موجود دیگری پر بگیرم، زارا برای من آنبال بود پیوند میان زن و پروازحالا من شکارچی ام یک جنگجو هرچند این هم برایم کافی نیست. قرن هاست که انسانها شکوه و عظمت روکها را تحسین میکنند. هنرمندان تصویرشان را میکشندو مجسمه شان را میسازند و مردم درباره شان قصه ها می گویند. من میخواهم روک باشم میخواهم هیولایی باشم که هیولاهای دیگر را شکار میکند