همه مفاهیم تبیین کنندۀ «اصالت روزگار مدرن»، در نهایت خود را به «مفهوم واقعیت» گره میزنند. مدرنیته، خوداثباتی، هنر، کارکرد ،استعاره ،جهان ،تاریخ پدیدارشناسی و انسان بدون اتصال به مفهوم «واقعیت» نمیتوانند حرف درستی برای گفتن داشته باشند. مفهوم واقعیت در تمثل طیف گونۀ خود، هم به امور متجزی میپردازد که میتوان در «جهان کوپرنیکی» با آنها زندگی را سامان داد و هم به کلیتی که چونان امر مطلق العنان باید ابتدا از آن فاصله گرفت و سپس آن را به شیوۀ «کار بر روی اسطوره» تجزیه و تهافت کرد. این «قرارگاه»، که «انسان سیل زده» را از شرارت درد طبیعی و ترس متافیزیکی میرهاند و ملال او را کاهد درست از آن جهت برای بلومنبرگ و (برای ما )واجد اهمیت است که به نحو سلبی در برابر مفاهیم مفهوم گریزی چون «وجود» قرار میگیرد مفهوم واقعیت همزمان آزادی و مسئولیت را پاس می دارد.