این طور گفته می شود که کتاب ها خوانندگانشان را پیدا می کنند، ولی گاهی به کسی نیاز دارند که راه درست را به آن ها نشان بدهد. کتابفروشی ای که اسم آم شتادت تور را یدک می کشد، گرچه با دروازۀ شهر یا بهتر بگوییم با آنچه از آن باقی مانده بود و از نظر اکثر شهروندان، اثر هنری جسورانه ای محسوب می شد، بیش از سه چهارراه فاصله داشت. این کتابفروشی بسیار قدیمی در دوران های تاریخی مختلفی ساخته شده و گسترش یافته بود. دیوارها و گچ بری های تزیینی، کنار دیوارهای ساده ای قرار داشتند که زوایایشان قائمه بودند. داخل ساختمان تعدادی استند پلاستیکی قرمز پُر از دی وی دی و سی دی هم بودند که یا کنار قفسه های فلزی رمان های گرافیکی قرار داشتند، و قفسه های فلزی هم کنار ویترین های شیشه ای براقی بودند که داخلشان کره های جغرافیایی بود، یا کنار قفسه های چوبی شیک پُر از کتاب. در این کتابفروشی، بازی های اجتماعی، نوشت افزار، چای و تازگی ها حتی شکلات هم عرضه می شد. بر این محیط شلوغ و بی نظم، پیشخان تیره و سنگینی حاکم بود که کارکنان آن را محراب می نامیدند.
در این کتابفروشی، فقط یک سؤال مطرح می شد؛ سؤالی که فلسفۀ وجودی کتابفروشی ها پاسخ دادن به آن است:« می توانید یک کتابِ خوب به من پیشنهاد کنید؟»