نبوغ جنگی و فرماندهی بینظیر نادرشاه همراه با تحکم و تیزی شمشیر او نتوانست بر اثرات ویرانگر حکومت خودکامه ویژه اش و نیز بر تواضع طبقاتی و عدم مشروعیت حکومت او فائق آید. تلاش در راه کسب مشروعیت ،سیاسی و به تبع آن جا اندازی اصلاحات مذهبی به همراه بیماری های گوناگون جسمی و روحی، توان و آرامش نادر را به تحلیل برد و گرفتاری او در میادین ،جنگ با ارتشی روبه تزاید و با مخارجی گزاف، و سیاست کوچ اجباری مداوم حس «محرومیت نسبی» را در وجود مردم انباشت و این حس به دنبال نافرمانی سرکردگان فرصت بروز به شکل شورش یافت سراسر دوران ظهور تا غروب نادر با شورش هایی قرین بود که روز به روز بر تعدادشان افزوده میشد نکته قابل توجه این است که در این دوره منازعه اصلی در جامعه نه بین توده و حاکمان (نخبگان) بلکه میان خود نخبگان رقیب صورت می گرفت پژوهش حاضر در چارچوب سه نظریۀ خُرد جامعه شناسی (نظریه نخبگان پاره تو، نظریه سه گانه مشروعیت ماکس وبر و نظریه محرومیت نسبی تد رابرت گر) و به صورت ترکیبی به توضیح و تحلیل شورش های این دوره میپردازد.